بچه های مسجد

مطالب خوب

مطالب خوب

بنام خداوندی که مرا افرید

عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای اخرش را میکشید

کلاغ و کرکس مشغول خوردن لاشه ی گندیده ی اهو بودند

جغد دانای پیری بالای شاخه ی به انها خیره شده بود

کلاغ و کرکس رو به جغد کردندوگفتند:این عقاب احمق را می بینی؟بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان میدهد.

اگر بیاید با ما همسفره شود نجات پیدا میکند.

حال و روزش را ببین باز هم میگویید عقاب سلطان پرندگان است؟

جغد خطاب به ان ها گفت:عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد

انها عقابند از گرسنگی خواهند مرد اما هرگز اصالتشان را هیچ وقت از دست نمی دهند.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۳۳
Mohammad Rahimi


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۰۲
Mohammad Rahimi